سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :50
بازدید دیروز :27
کل بازدید :275732
تعداد کل یاداشت ها : 171
103/1/10
4:31 ع
مشخصات مدیروبلاگ
فرشته[244]
سپاس خدایی را که آفریننده آسمانها و زمین است و فرشتگان را رسولان خود گردانید و دارای دو و سه و چهار بال و پر قرار داد و هر چه بخواهد در آفرینش می افزاید که خدا بر هر چیز قادر است.(سوره فاطر، آیه 1)

توی این چند سال دانشگاه تنها کتابی که توی واحدهای درسیمون خوشم اومده (البته فعلا) کتاب ساختار فایل ها-ذخیره وبازیابی اطلاعات- هست.
دلیلیش هم این می تونه باشه که خیلی جالب در مورد فایل ها و اتفاقاتی که در مسیر تغییراتش به وجود میاد توضیح داده میشه. در واقع کتابی هست که می فهمیم آره بابا داریم توی رشته ی کامپیوتر درس می خونیم.

از کتاب های عمومی هم تفسیر کتابی هست که از خوندنش لذت می برم و وقتی می خونمش برای دقایقی روی نوشته ها و آیه هاش تفکر می کنم. نه به این دلیل که حفظ کنم برای امتحان و این چیزا! نه! به خاطر این که چیزهایی دوست داشتنی در مورد آیات قرآن توش نوشته شده. حتا طوری جذاب هست که برای اطرافیانم هم بعضی وقتا می خونم.
قسمتیش در مورد ویژگی های فردی انسان گفته شده. این که انسان ظرفیت و قدرت بیان داره. کرامت و مسئولیت پذیری، قدرت انتخاب، قدرت تحول و قدرت مدیریت. اینا چیزایی هست که خدا به ماها داده و باید بدونیم چطور شکرگذار باشیم.

آفاتی هم ممکنه دامنگیرمون بشه.کبر، جهل، زیاده طلبی،خودپسندی و غرور، فراموشی. تک تک توضیحات و آیه هایی که برای موارد گفته شده توی کتاب آورده شده بود اینقدر منو به فکر فرو برد که واقعا از خدا میخوام به هممون کمک کنه که دچار هیچ کدومشون نشیم.
یکی از آفات مهم زندگی انسان ناآگاهی و بی اطلاعاتی است...
دوست دارم همیشه همین طور درس می خوندم. همه ی اون چیزی که یاد می گیرم منو به خدام نزدیک تر کنه. یعنی حتا با آشنایی با نرم افزارها و برنامه های کامپیوتری به خدا و قدرتش نزدیک تر بشم. و این که در برابر لطفش کم نزارم.

  
Geek

همیشه دوست دارم چیزایی رو که خودم یادگرفتم به دیگران هم یاد بدم.
خودم اولش آنقدر عذاب می کشیدم چون ویندوز بلد نبودم عوض کنم! یا ایمیل بسازم یا کارهایی از این قبیل. شاید یک هفته ای بود که تازه سیستم خریده بودیم و من تازه با کامپیوتر کار می کردم. ولی با کمک خدا و تلاش خودم الان طوری شده که خیلی از دوستام زنگ می زنند و ازم سوالهای کامپیوتری می پرسند!

سعی می کنم آنقدر صادقانه و خالص به دوستام اطلاعاتم رو انتقال بدم که با عشق به حرفام گوش بدن و هیچ احساسی بهشون دست نده که مثلا فلان موضوع رو بلد نیستن.
البته واضح می بینم که خدا هم همراهیم می کنه.
توی سایت دانشگاه نشسته بودم و داشتم با یکی از دوستان روی موضوعی کار می کردیم. نگاهی به میز کناری کردم و به دخترخانمی که خسته به نظر می رسید لبخندی زدم. ازم سوالی پرسید که میخواد نمره هاش رو ببینه و سرچ توی گوگل رو هم بلد نبود. خیلی دوستانه نزدیکش شدم و براش توضیح دادم. شاید حدوده دو ساعت بود کنارش موندم و چیزایی که تو ذهنش همه سوال شده بود رو پرسید. نمی دونید چقدر ابتدایی بود! چندبار نزدیک بود خندم بگیره و به دوستم نگاه کنم اما سریع تو دلم می گفتم خب بهش بر میخوره و ناراحت میشه. من می دونم خدا اینجور تو ذهنم تداعی می کرده.

* روزی که استادم بهم گفت خوره ی کامپیوتر و گیک هستی! فقط از خدا اراده ی بیشتر خواستم تا به اون چیزایی که میخوام برسم.
* از وقتی ویندوز ندارم و سیستم عاملم فقط لینوکس هست سخت درگیر برنامه نویسی و آشنایی با نوع کامپایلرش هستم. ارورهای منطقی کلافه کننده ای برام به وجود اومده که قبلا تو ویندور اینجوری نمیشد. الان به شدت داشتم بهش ور میرفتم که نمی دونم چی شد این حرفا اومد تو ذهنم و خواستم ثبت کنم توی وبلاگم. 

  
این که من عاشق پرادو هستم بر هیچ جنبنده ای مخفی نمانده و رویت همگان گردیده!
لندکروز نمیگم چون دیگه خیلی خفن میشه! تازگی ها بیشتر می بینم این عزیز رو. هر وقت که می بینمش دلم هوایی میشه.
یکی از بزرگترین هدف های والا و متعالی من از درس خوندن، پول دار شدن و ارضا کردن همه ی خواسته های الانم می باشد.
هر وقت تو خیابون دوشیزه لندکروز! رو می بینم تا چند ساعت شارژم و  وقتی میام خونه بیشتر درس می خونم! بیشتر تلاش می کنم تا زودتر از اینا پولدار بشم.

یه وقت می ترسم گناه باشه من اینقدر به پول فکر می کنم. البته تفکرات و برنامه هایی دارم که باید ببینیم در آینده چی میشه و خدا چی میخواد. به هر حال من که امید و تلاشم بیشتر میشه با دیدن چیزایی که دوسشون دارم. چون میدونم انشالله با کمک خدا به چیزایی که میخوام زود میرسم.(امیدواری مفرط)

prado

  
آزمایشگاه مدار الکتریکی بودیم. هر چهار نفر پای یک دستگاه مدار می شینیم و شروع می کنیم به آزمایش انجام دادن. از لحاظی خیلی خوش میگذره. این دوساعت در هفته بیشترش به خنده تموم میشه.
یک هفته یواشکی از دوستم که داشت آزمایش انجام می داد عکس گرفتم و خلاصه دپرس شد اساسی. یک لحظه به استاد که روبروی ما نشسته بود نگاه کردیم دیدیم موبایلش رو گرفته جلوی صورتش و داره باهاش ور میره. به دوستم گفتم:« حالا نوبت ماست که استاد ازمون عکس بگیره». کلی یواشکی خندیدیم.

هفته ی قبل برای بستن یک مدار احتیاج به سیم های زیادی داشتیم که سیم کم آوردیم. یکی دوبار مقاومت الکتریکی هم کم بود مجبور شدیم به استاد گفتیم و بنده خدا هم خودش آورد سر میزمون. ولی دیگه رومون نشد واسه سیم هم به استاد بگیم. میز کناری ما گروه پسرها بودند و روی میزشون سیم زیاد بود. به دوستم گفتم بره یکی دوتا بیاره. اینو گفتم و بلا گفتم. دو تا از دوستای گروهمون گفتن:«بریم از اونا بگیریم. برن گم شن! پررو میشن. روم نمیشه از اونا بگیرم و نباید اصلا بریم بهشون بگیم».
داشتم از تعجب شاخ در می آوردم. از آخر هم رفت به استاد گفت تا سیم بهش بده.

به این یکی دوستم گفتم واقعا برای خودم متاسفم که در چنین دانشگاهی و در بین چنین دانشجوهایی درس می خونم. کسانی که هنوز نمی فهمن کلاس و درس و دانشجو بودن و همکلاسی بودن یعنی چی.
این تفکرات عقب افتاده و زیرصفر درجه هست که راه رو برای پیشرفتمون می بنده. من میخوام بدونم توی محیط دانشگاه اگه پسرو دختر کنار هم فعالیت کنند و باعث ترغیب همدیگه در پیشرفت بشن چه عیبی داره؟

همین جا اقرار می کنم که همه ی موفقیت من در این دوسال دانشگاه به خاطر همفکری و همصحبتی با بعضی پسرای دانشگاهمون بوده. پسرایی که آینده و موفقیت تو مشتشونه. بین خانم ها که هیچ کس پیدا نمیشه سفت و سخت بخواد مسیری رو پیش بگیره و حرکت کنه. همشون ادعا دارن و بیشترشون هم تنبل هستن. به همین دلیل از معاشرت باهاشون پرهیز می کنم. بعضی وقتا آرزو می کنم کاش پسر بودم و خیلی راحت می تونستیم با هم یک گروه تشکیل بدیم و بترکونیم. ولی الان خودم هستم و خودم. البته باز هم سپاسگذار کمک ها و راهنماییهاشون هستم.